- آن زمانی که این نوشته در سال ۵۳۹ پیش از میلاد تدوین میشد، کوروش درگیر دراماتیکترین بخش زندگی خود بود. او جرأت آن را یافته بود که بر امپراطوری جدید بابل، رقیب نیرومند برای تسلط بر خاورمیانه، حمله برد. گستره این دولت تا فلسطین بود و مرکز آن بابل باشکوه بود با برج ۹۱ متری، که تاج آن بود و مرکز دانش و هنر...
نشریه اشپیگل (spiegel) چاپ آلمان در شماره ۲۸ در سال ۲۰۰۸ نوشته ای با عنوان فرمانروای دروغین صلح (Der falsche Friedensfürst) به قلم ماتیاس شولتس (Matthias Schulz) منتشر کرد. نگارنده گفتار خود را چنین آغاز میکند:
Bei den Vereinten Nationen in New York liegt - feierlich unter Glas - eine 2500 Jahre alte Keilschrift, verehrt als "antike Deklaration der Menschenrechte". Nun zeigt sich: Der Text stammt von einem antiken Despoten, der seine Gegner foltern ließ.
ترجمه:
در سازمان ملل متحد در نیویورک در ویترینی شیشه ای لوحی ۲۵۰۰ ساله با خط میخی مشهور به منشور باستانی حقوق بشر وجود دارد که به آن احترام گذاشته میشد. اکنون آشکار می گردد که این لوح را یک دیکتاتور باستانی نوشته است که مخالفان خود را شکنجه میکرد.
نشریه اشپیگل در ادامه سخنانی منتشر کرد که بیان میشود:
«قرار بود آن چه که محمدرضا شاه پهلوی در نظر داشت، جشن رکوردها گردد. او نخست "انقلاب سفید" را اعلام کرد و خود را "آریا مهر" خواند. حال، در سال ۱۹۷۱ نیاز آن را حس کرد که "۲۵۰۰ سال پادشاهی ایران" را جشن بگیرد و این گونه بود که اجرای "بزرگترین نمایش جهان" اعلام گشت. او دستور داد که پنجاه خیمه باشکوه بر ویرانههای تخت جمشید (پرسپولیس) برپا سازند. ۶۹ نفر از سران کشورها و پادشاهان و در میان آنها پادشاه ژاپن به آنجا رفتند. در آنجا ۲۰،۰۰۰ لیتر شراب نوشیده شد، به همراه خوراک بلدرچین، طاووس و خاویار در ظرف طلا. بر روی میزها نیز بطریهای شراب گردانده میشد. در نقطه اوج جشن شاه به سوی آرامگاه کوروش دوم گام نهاد که در سده ششم پیش از میلاد در یک جنگ درازمدت خونین بیش از پنج میلیون کیلومتر مربع را تسخیر کرده بود.
"منشور باستانی حقوق بشر " مورد ستایش همگان (؟!)
با بیش از صد میلیون دلار هزینه، ستایش از پادشاه باستانی ایرانیان امری پرهزینه و مورد انتقاد بود. شاه در پاسخ با این انتقادها گلایه وار گفته بود: "یعنی با نان و تربچه از سران کشورها پذیرایی کنم؟" حتی رهبر مذهبی آیت الله خمینی نیز از تبعیدگاه خود نفرت خود را از این کار ابراز داشت: "جنایت های شاهان ایرانی صفحات تاریخ را سیاه ساخته است." با این وجود شاه معتقد بود که بهتر میداند. او بیان داشت که کوروش انسانی ویژه بوده است، با اندیشهای انسانی، سرشار از محبت و مهربانی. او نخستین انسانی بوده است که حق "آزادی اندیشه" را بنیان نهاده است. شاه این دید خود را به اطلاع سازمان ملل متحد نیز رسانید. در روز ۱۴ اکتبر که جشن در تخت جمشید در اوج خود بود، خواهر دوقلوی او (اشرف پهلوی) گام به ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نهاد. در آنجا او کپی لوح منشور حقوق بشر را به "سیتو اوتانت"، دبیر کل سازمان ملل هدیه داد. او نیز برای این هدیه تشکر کرد و آن را به عنوان "منشور باستانی حقوق بشر" مورد ستایش قرار داد. اکنون این دبیر کل سازمان ملل بود که می گفت: "پادشاه پارسی این هوشمندی را در احترام به تمدنهای دیگر نشان داد." سپس اوتانت دستور داد این لوح گلی را که بیانیه این کوروش دوم به اصطلاح انسان دوست سال ۵۳۹ پیش از میلاد را در بر دارد، در یک ویترین شیشه ای در بنای اصلی سازمان ملل به نمایش بگذارند. این لوح هنوز آنجاست، در کنار قدیمیترین قرارداد صلح جهان.
تعارفات بزرگ، سخنان بزرگ، یاوه بزرگ (Große Gesten. Große Worte. Großer Unsinn.)
به نظر می رسد که سازمان ملل، متحد قربانی یک حقه بازی شده است. بر خلاف ادعای شاه، جوزف ویزهوفر (Josef Wiesehofer) شرق شناس پرسابقه از شهر کیل میگوید که این لوح خط میخی بیش از یک پروپاگاندا (دروغ تبلیغاتی) نیست. او می گوید: "این که نخستین بار کوروش اندیشههای حقوق بشر را طرح کرده است، سخنی پوچ است." هانس پتر شاودیگ (Hanspeter Schaudig)، آشورشناس از هایدلبرگ نیز در این فرمانروای باستانی، مبارز پیشاهنگ برابری و احترام نمیبیند. زیردستان او باید پاهای او را می بوسیدند. نزدیک به سی سال این فرمانروا شرق را به جنگ کشید و میلیونها انسان را در بند مالیاتی خود اسیر ساخت. به دستور او بینی و گوش نافرمانان را می بریدند. محکومان به مرگ را تا سر در خاک می کردند و خورشید کار را به پایان میرساند. آیا سازمان ملل این دروغ تاریخی ساخته و پرداخته شده توسط شاه را بدون تحقیق پذیرفته است؟
"سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است."
این کلاوس گالاس (Klaus Gallas) متخصص تاریخ هنر که در شهر وایمار گرم تدارک فستیوال فرهنگی آلمان و ایران ("دیوان غربی-شرقی، تابستان ۲۰۰۹″) است، بود که این بحث را به افکار عمومی کشاند. در تدارک این فستیوال بود که او متوجه ناهمخوانی هایی در این منشور شد. او می گوید: "سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است." با وجود درخواست های فراوان اشپیگل سازمان ملل حاضر به ابراز نظر در این مورد نیست. سرویس اطلاعات سازمان ملل در وین کماکان بیان میدارد که این سنگ نبشته شرقی توسط بسیاری به عنوان نخستین سند حقوق بشر پذیرفته شده است. پیامدهای این کار بسیار سنگین است. در این میان حتی در کتابهای درسی مدرسههای آلمان نیز این ایرانیِ باستانی (کوروش) به عنوان پیشاهنگ سیاست بشردوستی تدریس میشود. در اینترنت نیز یک ترجمه جعلی پخش شده است که در آن کوروش حتی حداقل دستمزد و حق پناهندگی را نیز تدوین کرده است.
حتی شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳ نیز در این دام افتاده است. او در سخنرانی خود در اسلو گفت: "من یک زن ایرانی هستم، از نواده کوروش بزرگ، همان فرمانروایی که بیان داشت که نمی خواهد بر مردمی حکومت کند که او را نمی خواهند." دانشمندان حیرتزده مانده اند که یک شایعه چگونه خود به خود گسترش مییابد. تا این میزان روشن است که در مرکز این بلوف بزرگ چهره ای ایستاده است که شرق باستان را بیش از هر کس دیگری به لرزه درآورد و "نبوغ نظامیاش او را به مرزهای مصر و هند رساند. او آفریننده کشوری با ابعاد عظیم نوین بود. در اوج قدرت خویش، او صاحب امپراطوری افسانه ای بود که به ثروت خود میبالید. اگرچه در ابتدا همه چیز بسیار ناچیز آغاز گشت. این مرد جوان که فرزند یک پادشاه کوچک بی اهمیت در پارس در جنوب غربی ایران بود، در سال ۵۹۹ پیش از میلاد بر تخت سلطنت نشست. (از اینجا، بخش دوم گفتار پیرامون شحصیت کورش بزرگ (کورش دوم) با عنوان "مستبد مانند دیگران (Ein Gewaltherrscher wie andere auch)" بیان میشود).
یک عملگرا (مصلحتاندیش) با سیاست چماق و هویج، نه یک بشردوست
(Pragmatiker mit Zuckerbrot und Peitsche, aber kein Humanist)
حتی در دوران باستان نیز حماسه های عجیب و غریب پیرامون سلسلههای حکومتی ساخته و پرداخته میشدند. یکی از آنها میگوید که کوروش در بیابان بزرگ شد و یک سگ به او شیر میداد. از او هیچ تصویر یا تندیس واقعی وجود ندارد. غرب بسیار زود اراده نیرومند او را حس کرد. او نخست بر عیلامیها، ملت همسایه خود چیره شد. سپس در سال ۵۵۰ پیش از میلاد با ماشین جنگی سریع و سربازان خود در زرههای برنز بر مادها حمله برد. پس از آن بر آسیای کوچک پیروز شد که در آن صدها هزار یونانی در جوامع کوچک میزیستند. اشرافزادههای "پرینه" به بردگی گرفته شدند. سردار جنگی برای استراحت از جنگ، به کاخ خود در پاسارگاد بازمیگشت، جایی که گرداگرد از باغهای آبیاری شده "پارادایسوس" (پردیس-مترجم) بود. در کاخ نیز او حرم بزرگی داشت. البته او زمان زیادی در آنجا نماند و به زودی دوباره روانه جبهه شد، این بار در افغانستان. در ۷۱ سالگی بود که کارش در جایی در ازبکستان به پایان رسید. نیزه ای به ران او خورد و او سه روز پس از آن درگذشت. "ویزهوفر" این پادشاه را عملگرا (پراگماتیست) و زیرک در جنگ و هوشمند در سیاست داخلی میخواند که با سیاست "چماق و هویج" به هدفهای خود میرسید. او بشردوست (اومانیست) نبود. البته برخی از هلنیها از این سردار پیروز خوششان میآمد. هرودوت(Herodot) و ایشولس(Aischylos) که هر دو در سال های بعد می زیستند، این رهبر شرقی را به عنوان بخشنده و مهربان میستودند. در کتاب مقدس نیز او قدیس نام برده میشود چون او گویا به یهودیان اسیر اجازه داده است که به اسراییل بازگردند.
اما تاریخ شناسان مدرن گزارشهای این گونه را به عنوان تملق و چاپلوسی افشا ساخته اند. ویزهوفر(Wiesehöfer) میگوید: "در دوران باستان یک تصویر درخشان از کوروش ساخته شد." اما در حقیقت او یک حاکم خشن چون دیگران بوده است. ارتش او مناطق مسکونی و مکانهای مقدس را غارت میکرد و اشراف شهری را به اسارت میبرد. این که این مرد را بنیانگذار حقوق بشر جا بزنند، تنها میتوانست به فکر شاه (محمدرضا شاه پهلوی) برسد که خود در سال های ۶۰ دچار دشواری بود. با وجودی که ساواک، پلیس مخفی او، وحشیانه شکنجه میکرد، همه جا در کشور مقاومت شکل میگرفت. گروههای مارکسیستی مقاومت مسلحانه میکردند و روحانیون مردم را به مقاومت فرا میخواندند.
این لوح گلی یک خیانت سیاسیِ فرومایه را جاودانه کرده است
از این رو فرمانروا (محمدرضا شاه) تلاش داشت که خود را به گذشتگان باستانی بچسباند، آن گونه که کوروش در آن زمان پدر ملت بود، "من نیز امروز هستم." شاه ادعا میکند که "تاریخ پادشاهی ما با بیانیه مشهور کوروش آغاز میشود و این یکی از درخشانیترین سندهایی است که در باره روح آزادی و برابری در تاریخ بشری یافت میشود.(این ادعای محمدرضا شاه بود)" اما حقیقت این است که این لوح گلی یک خیانت سیاسی فرومایه را جاودانه ساخته است.
- آن زمانی که این نوشته در سال ۵۳۹ پیش از میلاد تدوین میشد، کوروش درگیر دراماتیکترین بخش زندگی خود بود. او جرأت آن را یافته بود که بر امپراطوری جدید بابل، رقیب نیرومند برای تسلط بر خاورمیانه، حمله برد. گستره این دولت تا فلسطین بود و مرکز آن بابل باشکوه بود با برج ۹۱ متری، که تاج آن بود و مرکز دانش و هنر. افزون بر آن این سرزمین پر از سلاح نیز بود. با این وجود این پارسی جرات حمله را یافت. نیروهای او مسیر دجله را پیمودند و نخست اوپیس (Opis) را تسخیر کرده و تمام اسیران را کشتند. سپس به سوی بابل سرازیر شدند. آنجا نبونید، پادشاه پیر ۸۰ ساله پشت دیوار ۱۸ کیلومتری دور شهر سنگر گرفته بود. در همین زمان روحانیون معبد مردوک در بابل طرح خیانت به سرزمین خود را میریزند. آنها از این که نبونید (پادشاه بابل) قدرت روحانیون را محدود ساخته بود، عصبانی بودند، به گونه ای نهانی دروازههای شهر را گشودند و نمایندگان پارسیان دشمن را به شهر راه دادند. نبونید به تبعید فرستاده شد و پسرش کشته شد. سپس تبانی بر سر تسلیم بدون جنگ شهر صورت گرفت.
کوروش آزادی همه هموطنان خود را که در جنگ های پیشین به اسارت گرفته شده بودند را خواستار شد. او همچنین تندیسهای خدایان را که دزدیده شده بودند را بازپس گرفت. این بخشها بودند که از سوی شاه به گونه ای دیگر به عنوان رد عمومی بردهداری تفسیر شدند. اما در حقیقت کوروش تنها زنجیرهای هموطنان خود را گشوده بود. روحانیون برای این خدمت خیانتکارانه پول و زمین دریافت کردند. در پاسخ آنها کوروش را "کبیر" و "عادل" و در اساس او به عنوان کسی که همه جهان را "از نیاز و دشواری رها میسازد"، خواندند. تنها پس از آن که همه چیز روشن گشته بود، کوروش خود وارد شهر شد. او با اسب خویش از میان دروازه درخشان آبی رنگ "ایشتار" گذشت. زیر پای او شاخههای نی گسترده بودند. سرانجام، آن گونه که در سطر ۱۹ نوشته شده است، مردم اجازه یافتند که "پای او را ببوسند." در این لوح به خط میخی هیچ چیز در باره رفرمهای عمومی، اخلاقی یا توصیههای بشردوستانه وجود ندارد. "شاودیگ(Schaudig)" آن را "یک قطعه درخشان پروپاگاندا(ein brillantes Stück Propagand)" مینامد.[۱] اما این شایعه فرمانروای صلح طلب به برکت کاهنان فریبکار ایجاد شد و اکنون پس از ستایش از سوی سازمان ملل متحد این حباب کماکان بزرگتر میشود.
کاهنان نیز در این آیین کوروشی همیاری دارند
تازگی ها ملایان (روحانیون شیعه: کنایه از نظام جمهوری اسلامی) نیز در این آیین کوروشی همراهی می کنند. در ماه ژوئن، موزه بریتانیا (British Museum) در لندن خبر داد که لوح گرانبهای اصلی را به تهران امانت میدهد. این لوح اکنون نماد غرور ملی ایرانیان شده است. گالاس(Gallas) فاش ساخت که: "حتی چندی پیش از پارلمان آلمان درخواست شده بود که نمونه این لوح را در یک ویترین شیشه ای در پارلمان به نمایش گذارند. این درخواست البته بازپس گرفته شده، اما مخدوش کردن تاریخ متوقف نشده است. با این ستایش منحوس از سوی سازمان ملل متحد، به تولد یک شایعه همچنان پر و بال می دهند. یک ضرب المثل شرقی می گوید: "نادان سنگی را در چاه می اندازد که ده عاقل نمی توانند آن را بیرون آورند".»[۲]
اشپیگل، شماره ۲۸، سال ۲۰۰۸، گفتاری از ماتیاس شولتس
پینوشت:
[۱]. مختصری از مفهوم پروپاگاندا: بنگرید به «پژوهه، گفتاری پیرامون پروپاگاندا (Propaganda) (link is external)»
[۲]. بنگرید به اشپیگل، شماره ۲۸، سال ۲۰۰۸، گفتاری از ماتیاس شولتس:
SPIEGEL ONLINE Wissenschaft, Der falsche Friedensfürst, Ausgabe 28, 07/07/2008, Von Matthias Schulz, Nein 564395, Teil 1-2 (کلیک کنید).